کیفیت یک کار نیست، کیفیت یک عادت است
«ارسطو»
یکی از مسئولان پروژه ایجاد یک مرکز فرهنگی، از این مرکز در حال ساخت بازدید کرد. او دید یک مجسمهساز، در حال ساختن یک مجسمه است و متوجه شد که یک مجسمه ساخته شده مشابه نیز آنجاست.
با تعجب از مجسمهساز پرسید: «از این مجسمه دو تا نیاز داری؟»
مجسمهساز بدون نگاه کردن گفت: «نه، فقط یکی میخواهیم، اما اولی در آخرین مرحله آسیب دید.»
مقام مسئول، مجسمه ساخته شده را بررسی کرد و هیچ اشکالی پیدا نکرد و از مجسمهساز پرسید: «آسیب کجاست؟»
مجسمهساز در حالی که مشغول کارش بود گفت: «یک خراش روی بینی مجسمه است.»
مقام مسئول پرسید: «این مجسمه را کجا میخواهید نصب کنید؟»
مجسمهساز گفت: «روی یک ستون به ارتفاع شش متر.»
مقام مسئول پرسید: «اگر در این ارتفاع نصب میشود چه کسی خواهد دانست که یک خراش روی بینی مجسمه است؟»
مجسمهساز کارش را قطع کرد، به مقام مسئول نگاه کرد، لبخند زد و گفت: «من که میدانم.»
چند سال قبل در شرکتی قراردادی بستم برای مشاوره و آموزش یکی از قسمتها. ”همواره اساس مشاوره و آموزشهایم بر این استوار است که مدیریت و کارکنان قبل از انجام هر کاری فکر کند که چگونه آن کار را درست و در حداقل زمان انجام دهند، نه اینکه هر چه مافوقشان گفت بی چون و چرا اجرا کنند“ و در این ارتباط خب، خیلی سختگیری میکنم. البته این رویه من به مذاق مدیر بخش تحت مشاورهام خوش نیامد و رفت شکایت کرد.
یکی از مدیران ارشد این شرکت که البته دوست هم بودیم، مرا به دفترش دعوت کرد و گفت: «فلانی، من از رویه و کیفیت کارت خبر دارم، اینقدر سخت نگیر. مثل بقیه باش، بیا و پولت را بگیر. آن مدیری که به او آموزش میدهی، هر چه که به او میگوییم اجرا میکند، بدون هیچ شکایتی.» گفتم: «پس بگید شما یک روبات استخدام کردید و نه یک مدیر.» فقط خندید و گفت: «اینطوری نمیخواهند که اینجا باشی.»
به هر حال قرارداد مرا در نیمه راه فسخ کردند. اما درست 2 سال بعد ...
گفتم که آن مدیر ارشد، دوستم بود؛ یک شب تماس گرفتم تا حالش را بپرسم که در حین مکالمه گفت: «فلانی، آن بخشی که به آنها مشاوره میدادی دچار مشکل شده و خیلی اشکال دارند، تمایل داری بیایی کمکشان کنی؟» ....