1- چشمانداز و اهداف بلندمدت؛ دورنگری کارکرد کلیدی مدیریت است. کارمندان میتوانند با پیشنهادات خود در شکل دادن چشماندازها و اهداف بلندمدت سازمان به شما کمک کنند، اما تعیین این اهداف به عهده شمای مدیر است. شمایید که تعیین کنید کل سازمان باید در چه جهتی باید حرکت کند.
2- تشویق و پاداش، تنبیه، مشاوره؛ این شمایید که اهداف کارمندان خود را تعیین میکنید و معیارهای لازم را برای سنجش پیشرفتشان مشخص میکنید. به همین خاطر فقط شمایید که تعیین میکنید آیا آنها به اهداف مورد نظر دست یافتهاند یا نه. پس وظیفه تشویق و تنبیه و مشاوره فقط مختص شماست، در غیر این صورت به همه لطمه میزنید.
3- شرایط حساس در سیاستهای حرفهای؛ برخی مواقع شرایطی بوجود میآید که حساستر از این است که آن را به کارمندتان بسپارید. مثلاً شکایت یک مشتری مهم از کارمندتان که میتواند به وجهه و درآمد شرکتتان آسیب بزند. آیا میتوانید گزارش این رخداد حساس به بالادستیتان را به کارمندتان بسپارید؟ وظیفه شماست که تصمیمهای سخت را بگیرید و آشوبهای واحد کاری تان را به جان بخرید.
4- وظایف محوله به شخص خودتان؛
گاهی مافوقتان به دلایلی مثل مهارت ویژه یا دیدگاه منحصر به فردی که دارید انجام کاری را به شما میسپارد و تاکید دارد که خودتان آن را انجام دهید. هر چند میتوانید در مقدمات کار از کارمندانتان کمک بگیرید، اما انجام کار و مسئولیت آن را باید شخصاً بر عهده بگیرید.
5- شرایط حساس یا محرمانه؛
کاملاً محتمل است که شما به عنوان مدیر، به اطلاعاتی دسترسی داشته باشید که کارمندانتان ندارند. اطلاعاتی مثل میزان دستمزد کارکنان، میزان دارایی، ارزیابی پرسنل یا حتی فرآیندهای تولیدی محرمانه که اگر بدست اشخاص نامناسب و یا رقبا برسد باعث آسیب به سازمانتان شود. باید کارهای مربوط به این اطلاعات را خودتان شخصاً انجام دهید.
«برگرفته از کتاب مدیریت به زمان آدمیزاد»